الگوی نوین مداخله آمریکا؛ از اروپا تا خاورمیانه
الگوی نوین مداخله آمریکا؛ از اروپا تا خاورمیانه
حملات پهپادی اخیر اوکراین به روسیه در آغاز ماه جاری، و همچنین حمله نظامی اسرائیل به خاک ایران، دارای شباهتهای قابلتأمل و در مواردی شگفتآور هستند؛ شباهتهایی که میتوانند در درک الگوهای جدید در رفتار نظامی و دیپلماتیک ایالات متحده نقش روشنی ایفا کنند.
نخست آنکه هر دو حمله در شرایطی انجام شدند که مذاکرات میان آمریکا و کشورهایی که هدف این حملات قرار گرفتند، یعنی روسیه و ایران، در چارچوبهای زمانی مشخصی که از سوی واشنگتن تعریف شده بود، هنوز به نتیجهای نرسیده بودند.
در واقع، به نظر میرسد که زمانبندی این اقدامات نظامی با شکست مسیرهای دیپلماتیک همزمان شده است.
ویژگی مشترک دیگر این است که هر دو عملیات بهشدت وابسته به اجرای برنامههای پنهانی و پیچیده امنیتی بودند. اقداماتی که نیازمند هماهنگی دقیق، جمعآوری اطلاعات از منابع انسانی یا فنی، و اجرای عملیات در خاک دشمن با حداکثر پنهانکاری هستند.
در ظاهر، ایالات متحده مستقیماً در هیچیک از این دو حمله دخیل نبوده است؛ اما تفاوتهایی وجود دارد. در مورد حمله اسرائیل، شواهد نشان میدهد که آمریکا از پیش در جریان قرار گرفته، نهتنها مخالفتی نکرده بلکه ظاهراً مجوز ضمنی نیز صادر کرده و حتی شروطی برای اجرای آن تعیین کرده است.
در مورد عملیات اوکراین، شفافیت کمتری وجود دارد، اما با توجه به حساسیت و ابعاد حمله، بعید به نظر میرسد که آمریکا کاملاً بیاطلاع بوده باشد.
هر دوی این حملات دو هدف اصلی را دنبال میکردند. نخست، نابودی داراییهایی با اهمیت راهبردی – شامل هواپیماهای دوربرد روسیه و زیرساختهای هستهای ایران. دوم، ایجاد حس آسیبپذیری در کشور هدف، از طریق اجرای عملیات مخفیانه در داخل مرزهای آن و القای این تصور که ممکن است عوامل نفوذی بیشتری در داخل فعال باشند.
نکته قابلتوجه دیگر، نوع واکنش به این حملات است؛ که تاکنون عمدتاً در قالب استفاده از پهپادها بوده، بدون آنکه به جنگ نظامی تمامعیار با استفاده از نیروهای کلاسیک زمینی یا هوایی منجر شود.
این نکته نشان میدهد که تاکنون، طرفهای درگیر به دنبال حفظ سطحی از کنترل و اجتناب از ورود به فاز غیرقابل بازگشت درگیری بودهاند.
با وجود وضوح این شباهتها، اهمیت و ابعاد راهبردی آنها کمتر مورد توجه قرار گرفته و لازم است از منظر سیاست ایالات متحده بررسی شوند. این تحولات، نشان میدهند که آمریکا هنوز توجه جدی به این درگیریها دارد. به بیان دیگر، گرایش واشنگتن به کاهش هزینههای مداخله جهانی، مطلق نیست.
ایالات متحده همچنان در هر دو منطقه، یعنی اروپا و خاورمیانه، منافعی دارد که از مسیرهای غیرمستقیم دنبال میشود.
در حمله اسرائیل، آمریکا با آگاهی قبلی و اعمال محدودیتهایی، نقش تنظیمگر ایفا کرده است. در مورد اوکراین نیز، اگرچه رسماً ادعای بیاطلاعی دارد، اما با توجه به انتقال اطلاعات و پشتیبانیهای لجستیکی و اطلاعاتی به اوکراین، این ادعا از نظر تحلیلی چندان قابل دفاع نیست.
در هر دو سناریو، ایالات متحده بهدنبال دستیابی به راهحلهای دیپلماتیک بوده و در رسیدن به درکی مشترک و قابلاجرا با طرف مقابل ناکام مانده است. این ناکامی، زمینهساز صدور مجوز ضمنی برای حملات توسط متحدان منطقهای شده است.
بدین ترتیب، دو پیام آشکار از جانب آمریکا قابل شناسایی است: نخست، علاقه واقعی به مذاکره و حلوفصل مسائل راهبردی با کشورهای هدف؛ و دوم، اعطای آزادی عمل مشروط به «دولتهای مشتری» در صورت شکست مذاکرات، بدون دخالت مستقیم ایالات متحده در میدان نبرد.
این دولتهای مشتری – که نقش بازوی اجرایی سیاستهای منطقهای واشنگتن را ایفا میکنند – در صورت عدم همراهی طرفهای مقابل با خواستههای آمریکا، از حمایتهای اطلاعاتی و نظامی بهرهمند میشوند، در حالی که خود آمریکا از قرار دادن نیروی انسانیاش در معرض خطر پرهیز میکند.
این نوع سیاستگذاری، ضمن حفظ نفوذ واشنگتن، به آن امکان میدهد هم نقش تنظیمگر را ایفا کند و هم در ظاهر بیطرف بماند، بدون اینکه ادعای بیتفاوتی داشته باشد. این موازنه باعث شده آمریکا همچنان بتواند کانالهای دیپلماتیک خود را حفظ کند و از سوختن کامل پلهای سیاسی اجتناب ورزد.
از منظر نظامی، نکته درخور توجه، افزایش استفاده از عملیات پنهانی و غیرمتعارف است. اینکه چه میزان از این عملیاتها متکی بر عوامل انسانی بوده و چه میزان بر ابزارهای ردیابی الکترونیکی، هنوز روشن نیست.
گرچه برخی ادعا میکنند که شناسایی اهداف عمدتاً مبتنی بر دادههای انسانی بوده، اما این احتمال نیز وجود دارد که چنین گفتههایی در واقع، تلاشی برای پنهان کردن آسیبپذیریهای ابزارهای فناورانه مدرن باشند؛ مانند نحوه افشای آسان موقعیت مکانی از طریق دستگاههایی نظیر لپتاپها و تلفنهای همراه.
در مجموع، آنچه از زاویه دید تحلیلی اهمیت بیشتری دارد، نه صرفاً ابعاد ژئوپلیتیکی این تحولات، بلکه پیامهایی است که این وقایع درباره روند تکامل جنگها و تغییر رفتار ایالات متحده به ما منتقل میکنند؛ روندی که حاکی از گذار از جنگهای سنتی به الگوهای پیچیدهتر، انعطافپذیرتر و پنهانتر است.
English
View this article in English