روزگار زوال دیپلماسی ایران
روزگار زوال دیپلماسی ایران. به باور متخصصان عملکرد دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران در طول ۳ ماه اخیر و پس از آغاز جنگ غزه بیثبات، منفعلانه و غیرمنسجم بوده است. انگشت اتهام نیز بیش از هر فرد دیگری سوی حسین امیرعبداللهیان به عنوان وزیر امور خارجه و رئیس دستگاه دیپلماسی گرفته شده است.
حسین امیرعبداللهیان در طول دو سال و نیم اخیر که تصدی پست وزارت امور خارجه را برعهده داشته کارنامهای چالش برانگیز را از خود برجای گذاشته است. وی به عنوان یکی از مهرههای نزدیک به محمدباقر قالیباف و اصطلاحا اصولگرایان سنتی و کلاسیک به کابینه رئیسی راه پیدا کرده بود.
امیرعبداللهیان وزیر کیست؟
در حالیکه از همان ابتدا زمزمه هایی مبنی بر تمایل ابراهیم رئیسی جهت نصب علی باقری کنی به عنوان وزیر امور خارجه به گوش میرسید. اما گفته میشود دفتر رهبر جمهوری اسلامی نسبت به این انتصاب مخالفت کرده و به نوعی میتوان گفت امیرعبداللهیان تایید بیت آیت الله خامنهای را نیز با خود دارد. به عبارتی کارنامه ضعیف دستگاه دیپلماسی تحت هدایت امیرعبداللهیان را میتوان به نام رهبری نظام نوشت چرا که وی مستقیما در این مورد مداخله داشته و از این انتخاب دفاع کرده است. بنابراین بسیاری معتقدند وزیر امورخارجه فعلی جمهوری اسلامی نه تنها وزیر باب میل رئیسی و اطرافیانش نیست، بلکه دقیقا و مستقیما وزیر آیتالله خامنهای است و عملکردش به پای وی نیز نوشته میشود.
انفعال از روز اول
اولین و مهمترین پرونده ای که در وزارت خارجه امیرعبداللهیان وجود داشته و دارد پرونده اتمی ایران و مذاکرات هسته ای است. پرونده ای که بیش از ۲۰ سال در جریان بوده و دولت حسن روحانی توانسته بود این ماجرای طولانی را به نقطه پایان نزدیک کند. اما به دلایلی از جمله روی کار آمدن ترامپ صحنه بازی تغییر کرد و روی کار آمدن رئیسی در ایران نیز به کلی معادلات را عوض کرد. به هر حال امیر عبداللهیان در شرایطی پرونده اتمی را تحویل گرفت که مذاکرات با دولت دموکرات بایدن به نقطه مناسبی جهت احیای برجام رسیده بود. حتی رئیسی نیز در انتخابات وعده اجرای قدرتمندانه و قاطعانه برجام را داده بود.
اما با گذر زمان مشخص شد نه تنها سران نظام تمایلی به حل دائمی و قطعی این معضل ندارند بلکه به کلی مهره های تعیین کننده دستگاه دیپلماسی نیز توانایی اجرای سیاست هایی در راستای تامین منافع ملی را ندارند. حسین امیرعبداللهیان نیز به عنوان راس هرم وزارت خارجه نشان داد که نه تنها توانایی رهبری تیم های مذاکراتی را ندارد بلکه حتی در برابر مسئول تیم مذاکرات هسته ای نیز کاملا با کرنش و انفعال مواجه می شود.
این در حالیست که رابطه بین جواد ظریف و سرتیم های مذاکره اتمی هنوز پیش چشمان مخاطب بوده و فراموش نشده است. این نقیصه به اندازه ای آسیبزا بود که علی باقری کنی به عنوان مسئول مستقیم مذاکرات اتمی با کشورهای اروپایی و روسیه و چین تصمیماتی فاجعه بار را اتخاذ کرد که مهمترین و معروفترین آنها به تعویق انداختن مذاکره و توافق با توجیه در راه بودن «زمستان سخت» در اروپا است. سیاستی که نه تنها منافع ایران را ذیل منافع روسیه قرار می داد بلکه باعث ایجاد موج شدید افزایش قیمت ارز در کشور شد.
از طرفی هم در تابستان ۱۴۰۱ که چنین تصمیمی از سوی تیم مذاکره کننده و هسته های تندروی حاکم گرفته شده بود هیچکس تصورش را نمی کرد که تنها چند هفته بعد با یکی از مهمترین و فراگیرترین موج های اعتراضات سراسری در کشور مواجه شویم. اعتراضاتی که ضربه ای اساسی به وجهه جمهوری اسلامی در جهان وارد کرد و پایههای اقتصاد لرزان و سست کشور را نیز بیش از پیش به لرزه انداخت. در این میان نقش امیرعبداللهیان به عنوان وزیری نامطمئن و ضعیف کاملا در پیش چشم مخاطب مشخص بود و هیچکس عاملیتی برای او و تیم معاونانش قائل نبود.
از جنگ غزه تا تجاوز پاکستان به خاک ایران
روز هفتم اکتبر ۲۰۲۳ یکی از مقاطع بسیار مهم در تاریخ خاورمیانه است که احتمالا در سالها و دهه های آینده بیشتر از آن سخن گفته خواهد شد. حمله شبه نظامیان حماس و جهاد اسلامی به کیبوتزهای اسرائیلی در جنوب اراضی اشغالی فقط موجبات کشته شدن هزاران انسان را در این منطقه از جهان فراهم نکرد. بلکه نقطه آغازی بر ایجاد بحران های ریز و درشت در نقاط مختلف دنیا و خصوصا خاورمیانه بود.
طبیعتا از همان ابتدای کار نام جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از حامیان اصلی حماس به عنوان عامل اصلی این حمله از تریبون های تلاویو شنیده می شد. اما دولت بایدن با پافشاری بر این گزاره که شواهدی از مداخله تهران در عملیات موسوم به «طوفان اقصی» دیده نمیشود تاکنون از درگیری مستقیم با ایران ممانعت کرده است. اما عملکرد امیرعبداللهیان در مواجهه با این تحول عظیم در خاورمیانه به شکل عجیبی آماتوری و ناشیانه بود.
اظهارات ضد و نقیضی که وی در سازمان ملل متحد داشت و همچنین سفرهای بی هدف و دن کیشوت وار او به اردن، لبنان و سوریه باعث شد تا این پیام به رقبای منطقه ای ایران داده شود که تهران برنامه خاصی برای روبرو شدن با جنگ غزه ندارد. اما اوج این ناشیانهگی زمانی رخ داد که اندکی از فشار جنگ بر دولت اسرائیل کاسته شد و نتانیاهو آرام آرام توانست از زیر حجم عظیمی از انتقادات خودش را خلاص کند.
در همین حین بود که دولت اسرائیل شروع به هدف قرار دادن چهره های تعیین کننده ایرانی در منطقه کرد. از جمله مهمترین این چهره ها می توان به فرماندهان ایرانی سپاه قدس در سوریه و لبنان اشاره کرد. ضمن اینکه ارتش اسرائیل با حملات هوایی منسجم تعدادی از فرماندهان و چهره های شاخص حزب الله لبنان را نیز کشت.
موضع انفعالی امیرعبداللهیان در قبال این وضعیت تنها به نطق های شعارگونه در دیدار با مقامات کشورهای منقه خلاصه می شد. به نحوی که دیگر هیچکس منتظر شنیدن مواضع جمهوری اسلامی از زبان وزیر خارجه نبودند و ترجیح می دادند منتظر سخنرانی بعدی آیت الله خامنه ای باشند تا صفبندی های موجود را بهتر درک کنند.
اما این وضعیت تا جایی ادامه داشت که حملات تروریستی در بندر راسک و همچنین در کرمان رخ داد. حملاتی که منجر به کشته شدن ده ها زن و مرد غیرنظامی و کودکان شد. اما جمهوری اسلامی با نسبت دادن این حملات به اسرائیل عملیاتی را ترتیب داد و طی آن به سه کشور عراق، سوریه و پاکستان حملاتی را ترتیب داد. حملاتی که عمدتا راکتی و پهپادی بوده و طبق ادعای تهران مواضع تروریست ها را در منطقه مورد هدف قرار داده است.
اما مشکل زمانی ایجاد شد که جمهوری اسلامی بازی را به میدان جدید و خطرناکی به نام پاکستان کشاند. کشوری که به لحاظ بنیادین هیچگونه تعارض منافع اساسی با ایران نداشته و عملا تهدیدی هم برای کشور محسوب نمی شد. اما این اقدام سپاه در روز ۲۶ دی ماه ۱۴۰۲ افکار عمومی و دولت پاکستان را به خشم آورد. در گام نخست کاردار سفارت جمهوری اسلامی در اسلام آباد احضار شد و بازگشت سفیر ایران به پاکستان نیز ممنوع اعلام شد.
این اتفاق در حالی رخ داد که انتظار می رفت حسین امیرعبداللهیان به عنوان وزیر امور خارجه از ابزارهای دیپلماتیک استفاده کرده و جلوی هرگونه واکنش تند پاکستانی ها را بگیرد. اما ضعف او و دولت ابراهیم رئیسی منجر به این شد که ارتش پاکستان در بامداد روز ۲۸ دی ماه ۱۴۰۲ حملاتی پهپادی و راکتی را به خاک ایران ترتیب دهد. این حمله در شرایطی انجام شد که وزارت خارجه پاکستان کاملا جریان رسانه ای ماجرا را در دست داشت و به مراجع خبری خط و ربط می داد.
اما در تهران اوضاع متفاوت بود و هر مقام مسئولی در دولت رئیسی ساز خودش را می زد و موضع مشخصی از سوی تهران اتخاذ نشد. همین انفعال از سوی دستگاه دیپلماسی بود که باعث شد سطح تخاصم تا این حد افزایش یافته و روابط طرف های ایرانی و پاکستانی دچار مخاطره جدی شود.
این موضع انفعالی وزیر خارجه و دستگاه دیپلماسی در تهران کماکان ادامه داشته و به نظر می رسد باعث گسترده تر شدن دامنه تخاصمات بین تهران و اسلام آباد شود. به نحوی که گفته می شود مقامات دولت پاکستان از لزوم برخوردی جدی تر با ایران سخن گفته و سفارتخانه ایران در این کشور نیز همچنان بدون سکاندار مانده است. این در حالیست که اتفاقا کارکرد دیپلماسی در اوج جنگ و درگیری است که مشخص شده و به کار گرفته می شود. اما به نظر می رسد چنین امری نه از وزیر خارجه دولت سیزدهم ساخته است و نه اراده ای هم برای اتخاذ چنین رویکردی وجود دارد.
English
View this article in English