میانه روها در وضعیت برزخی
میانه روها در وضعیت برزخی. احمد زیدآبادی با کنش گری سیاسی خداحافظی کرد. این البته گویا وضعیت بیشتر اصلاح طلبان یا کنش گرانی است که نمی خواهند در یکی از دو سوی فضای قطبی شده این روزهای سیاست ایران بایستند و نقد و نگاه خودشان را به مسائل دارند. زیدآبادی که بیش از همه می نوشت و فعال بود، بیش از دیگران هم مورد حمله و هجمه قرار می گرفت. وضعیت برزخی او و دیگر اصلاح طلبان یعنی دقیقا همین!
وضعیتی که از سوی معترضان، متهم به بازی کردن در زمین اصولگرایان و مدافعان وضع موجود شده و از سوی اصولگرایان، متهم به این که « با افکار ارتجاعی نفرت پراکنی کرده، خشونت را جنبش نامیده و هیزم به آتش تحرکات خیابانی ریخته اند» و بابت همین اتهامات هم احضار و بازجویی شوند!
دیگرانی که شبیه زیدآبادی فکر می کنند و می اندیشند احتمالا زودتر به صرافت گوشه گیری افتاده اند.
به صرافت این که در شرایط امروز جامعه ایران که سیاست را به منتهی الیه دو قطب برده است، میانه رو بودن از یک سو آنها را متهم می کند به « از توبره و آخور خوردن» و از سوی دیگر به باز کردن دکان دو نبش در سیاست! در نهایت هم عاقبت همان کسی را پیدا می کنند که هم پیاز را می خورد هم چوب را و هم دست آخر پول را می دهد! پس سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند.
اگر روزی اصلاح طلبان در میانه دو قطب مدافعان صد درصدی و مخالفان صد درصدی وضع موجود قرار داشتند این روزها، وضعیت یا «با من» یا «برمن» مجالی برای نشستن در میانه این دو نگذاشته است. برای همین زیدآبادی نوشته ای تحت عنوان «لحظۀ خداحافظی!» در صفحه اینستاگرام و کانال تلگرامی اش منتشر کرده که بازخوردهای مثبت و منفی زیادی هم داشته است.او این تصمیم را به ویژه گویا بعد از نوشته ای خطاب به حامد اسماعیلیون گرفته است.
سیاسیون زودرنج!
خطاب به اسماعیلیون نوشتن، آن هم با زبان نقد، به نوشته خود زیدآبادی او را آماج فحاشی چارپاداری تا تهدید به قتل و تجاوزِ جنسی قرار داده است. او نوشته که هرگز فکر نمیکرده بخشی از مردم این سرزمین روزی به این نقطه برسند که حالا که رسیدهاند نقطه ای که به اعتقاد او «دیگر جای حضور من نیست». لَبِ کلام زیدآبادی این است که توان مقاومت دربرابر فشارهایی که از هر سو به او آمده را ندارد و آنچنان خودش را در این وضعیت تنها و غریب می بیند که «مرگ را بر هموطنی با چنین افرادی» ترجیح میدهد و در نهایت به این تصمیم رسیده که از صحنه سیاستی که هیچ سنخیتی با آن ندارد خداحافظی کند.
به اعتقاد زیدآبادی،نیروهای میانه اما عموماً به دلیل خصلت فرهنگی و مدنی و روشنفکرانهشان، زودرنج و به عبارتی نازک نارنجیاند. طاقت تحمل فحش و ناسزا و اتهامهای بیپایه و ناعادلانه را ندارند و با احساس سرخوردگی و اندوه عمیق، صحنه را ترک میکنند تا حامیانِ آن دو قطبِ متخاصم، آنقدر خون یکدیگر را بریزند که یک طرفشان به اتمام رسد!
حامیان چه می گویند؟
آنها که مدافع مشی و شیوه زیدآبادی اند یا حداقل اگر شبیه او فکر نمی کنند اما مدافع تکثر و مخالف حذف دیگری به واسطه متفاوت فکر کردن اندT می گویند که فحاشی به مخالفان فکری یا آنها که مخاطرات آینده را گوشزد میکنند، بویژه روزنامهنگاران هزینهدادهای مانند احمد زیدآبادی که حتی همین فحاشان روزگاری او را شرف اهل قلم مینامیدند، نه منصفانه است و نه به سود هدف معترضان.
برخی از حامیان نگاه زیدآبادی که از سوی منتقدین به وسط بازی یا«یکی به نعل زدن و یکی به میخ زدن» متهم اند می گویند که این اتهام از تبعات و پیامدهای حقیقت گویی و حقیقت طلبی است چرا که به اعتقاد آنها گفتن حقیقت تلخ است و گوش حقیقت گریزان از نیوشیدن آن بیزار و فرّار.
آنها که از این فضای دو قطبی ایجاد شده به شدت آزرده اند معتقدند که به لطف بدخواهان درونی و بیرونی این آب و خاک، دوقطبی سازی مردم در ساحت سیاست و اجتماع چنان دقیق و عمیق بوده است، که بیان هر اندیشه، اتخاذ هر موضع و انتخاب هر کنشی، گروهی را آزرده خاطر می سازد و لشگر مدافعان را به تحریک، وادار می کند.
برای همین معتقدند که زیدآبادی چون مشق حقیقت کرده، و چون حیات خویش را فدای حیات بخشیدن و بسیج اندیشه های در جستجوی حقیقت کرده، گردان ها و لشگرهای حقیقت کُش به سراغ او آمده اند تا چراغ روشنگری اش کور کنند. آنها او را توصیه به ماندن و پایداری می کنند تا صحنه رویارویی اندیشه و برهان ها تهی از عاقلان و خردمندان نشود.
منتقدان زیدآبادی چه می گویند؟
اگر از آنها که با زبان فحاشی و تهدید به زیدآبادی واکنش نشان داده اند اما آنها که سعی کرده اند نوشته و ایده هایش را نقد کنند معتقدند که او در زمین مردم بازی نمی کند. معتقدند که زاویه نگاهش، تبخترانه و از بالا به پایین است و نمی خواهد واقعیت را در اعتراضات مردم ببیند. به اعتقاد آنها نفهمیدن واقعیت نوعی فرافکنی و گناه هر گونه خشونت آتی را به گردن این و آن انداختن است. و گرچه اندرزهای زیدآبادی بسیار متین، دقیق و خردمندانه به نظر می رسند اما این توصیه و یا اندرز دیگر کارایی ندارد.
از همین روست که به اعتقاد عبدالله مومنی، اصلاح طلبانی مانند زیدآبادی که در دورهای مدعی «کنشگری مرزی» بودند اکنون فاقد کارکرد شده اند و این وضعیت آنها را دچار اغتشاش جایگاه و نقش کرده است. بماند که برخی نقدهای تندتری به زیدابادی و امثال او دارند. گاه او را خیلی سانتی مانتال می خوانند و گاه معتقدند که او و حسین شریعتمداری در واقع یک نفرند!