خیانت CIA به همکاران قسمت اول

5 دقیقه

خیانت CIA به همکاران

خیانت CIA به همکاران. یک ایرانی یکی از خود ما، وقتی دستش می لرزد از سوزش صورتش که با سیلی تحقیر سرخ شده و هوش و حواسش را گم می کند و فکر و خیالش به سمت پناه بردن به کسانی که در آن سوی دنیا نشسته اند، می رود، داستانی را ممکن است رقم بزند که در نهایت، به تلخی شوکران است و شنیدنش و خواندنش اگرچه جذاب است، در نهایت جز تأسف چیزی باقی نمی گذارد.


غلامرضا حسینی، مهندس جوانی که در فرودگاه بین المللی تهران، به اتهام جاسوسی برای آمریکا دستگیر شد، هرگز باورش نمی شد که جزئیات و ریز به ریز کارهایی که برای CIA کرده است و بسیاری از نکات مربوط به رابطه اش با سازمان های اطلاعاتی آمریکا را امنیتی های ایران، مو به مو بدانند! او مهمترین سندی را که فکر می کرد علیهش به کار ببرند، در همان فرودگاه از بین برده بود که در واقع کارت حافظه ای بود که به سرعت در دهانش گذاشته بود و جویده بود!


غلامرضا حسینی یکی از چند ایرانی است که سابقه همکاری با سازمان های امنیتی و اطلاعاتی آمریکا را داشته اند و گرفتار شدند و رویترز در برنامه ویژه تحقیقاتی خود، به سرگذشت آنان و روند گرفتار شدنشان توجه ویژه داشته است. سرنوشت تلخ این ایرانیان و آنچه برایشان در نهایت رقم خورد، برای فعالان رسانه ای آمریکایی می تواند مهم باشد و با این حال، رویترز در روایت خود، بیش از هر چیز، به سهل انگاری ها و ضعف های گسترده CIA و سادگی بیش از حد گرفتار شدن این ایرانیان پرداخته است. داستان غلامرضا حسینی و آنچه بر او رفت را ما به عنوان هموطن او برایتان روایت می کنیم.

شروع درخشان و ادامه تاریک و تلخ

غلامرضا حسینی، مهندس جوان تحصیل کرده در دانشگاه امیر کبیر بود که با هوش و نبوغش، موفق شد هم توجه استادانش را جلب کند و هم شرکات های خوبی را با جوانان مانند خودش به راه بیاندازد و شرکتی تأسیس کند. شرکت فنی و خدماتی او برایش سود سرشاری به بار آورد و کیفیت بالای کارشف زندگی اش را رونق داد. مهندس جوان و شرکتش، موفق به جذب قراردادهای خوب در زمینه های مختلف و از مراجع مختلف شدند و قدم به قدم، قراردادهای مهم تر و مهم تر و همکاری با مؤسسات و سازمان های نظامی و ویژه هم برایش به ارمغان آمد.


همه این تحولات مثبت و پیشرفتها برای غلامرضا، دستاوردهایی نیست که در اطرافمان ندیده باشیم. همه ما جوانانی را می شناسیم که با هوش بالا پیشرفت کرده اند و زندگیشان را ساخته اند و شاید، شمای خواننده هم یکی از آنان باشید. امّا، سختی های پیشرفت و بقا و دوام آوردن در ایران هم به سادگی قابل انکار نیست. وقتی روزگار احمدی نژادی شروع شد، زندگی و کسب و کار غلامرضا هم عوض شد. روند دوران احمدی نژادی، روند زیر و رو شدن ساختارهای اداری و اقتصادی و دوران تسلط نیروها و ساختارهای خاص بر اقتصاد و تجارت ایران بود.

غلامرضا در دانشگاه امیرکبیر

به مرور، قراردادها و تجارت غلامرضا تحت الشعاع رانت ها و دزدیدن قراردادها توسط همان نیروها قرار گرفت و ضرر پشت ضرر به زندگیش تحمیل شد. شرکت های خاص بر روند سازماندهی مؤسسات و شرکت های کشور ایران، مسلط شدند و همه قراردادها و برنامه ها را به دست گرفتند و غلامرضا مانند بسیاری از افراد در موقعیت مشابه خود، مجبور به فعالیت در سایه آنها بود.

روزهای خوش کم کم برای غلامرضا به روزهای سیاه تبدیل شد و سرخوردگی او از سیاست و اجتماع ایران دوران احمدی نژاد، به سرعت به نفرتی عمیق مبدل شد. در روایت غلامرضا از آن روزهای تلخ زندگی اش، شکایت از وضعیتی که به آن دچار شده بود جدی است! او به خبرنگاران تحقیقاتی رویترز از نادانی و ناآگاهی آن نوکیسگان احمدی نژادی و سپاهیان مسلط شده بر اقتصاد گفته است و اینکه آنچه برایش رخ داد، مانند تجاوز بود.

اینگونه بود که سیلی تحقیر و وضعیت رو به تنگنای زندگی و معیشت، نگاه غلامرضا را به آن سوی آب‌ها معطوف کرد. عمق کینه و نفرت ایجاد شده از سیاست و جامعه ایران، کار را به جایی کشاند که یک روز، وب سایت سازمان اطلاعات آمریکا را باز کرد و با کلیک کردن روی لینک تماس، به سادگی یک پیام فرستاد: “من مهندسی هستم که در نیروگاه نطنز کار می کنم و اطلاعاتی دارم!”


تاکنون سری مقالات خیانت CIA به همکاران در چهار قسمت منتشر گردیده است. شما قسمت اول را مطالعه نمودید. جهت مطالعه سایر قسمت‌ها بر روی لینک‌های زیر کلیک کنید:

خیانت CIA به همکاران قسمت دوم

خیانت CIA به همکاران قسمت سوم

خیانت CIA به همکاران/ قسمت چهارم

English

View this article in English

اشتراک گذاری این مطلب
خروج از نسخه موبایل