خیانت CIA به همکاران قسمت سوم
خیانت CIA به همکاران قسمت سوم. داستان غلامرضا حسینی و همکاری او با سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا برای نفوذ به ساختارهای هسته ای و انرژی ایران را با روایت دوران پس از جا افتادن او به عنوان یک مأمور و همکار CIA پی می گیریم.
غلامرضا حسینی و داستانش را به عنوان یکی از چندین مورد سرگذشت عبرت انگیز و بیش از آن، تأسف بار ارائه می کنیم و در این روال، چیزی زیادی جز یافته های کارشناسان و خبرنگاران رویترز که روایت مستقیم و بی واسطه غلامرضا و چندین چهره و مقام امنیتی را در گزارش خود گنجاندند، نیفزودیم و نخواهیم افزود.
به آنجا رسیدیم که غلامرضا حسینی با دلگرمی از همکاری با آمریکاییان و جدی گرفتن نقشی که آنها به او محول کردند، رنگ عوض کرد و حاضر شد با ستاد اجرایی فرمان امام و بسیاری از دلالان قراردادها همکاری کند تا بتواند به ساختارهای مختلف، بیش از گذشته نفوذ کند.
توان توانیر در مجتمع تجاری!
غلامرضا به سرعت و با توجه به برنامه ای که از قبل برای رسیدن به دانش حداکثری درباره شبکه برق ایران و طبیعتا به طور خاص، شبکه برق مناطقی که نیروگاه های هسته ای در آن قرار دارند، مأموریت یافته بود، برای رسیدن به این هدف، برنامه ریزی کرد.
او موفق شد قراردادی مهم را از ستاد اجرایی فرمان امام بگیرد و بر خلاف سرخوردگی های گذشته اش از دلالی های قراردادها و رشوه بگیران سپاهیان و غیر سپاهیان، با شیفتگی، همه قواعد بازی فساد انگیز این سبک از روابط را دنبال کرد! پروژه چه بود؟ شاپینگ مال !!!
غلامرضا برای تامین و ساختارسازی شبکه برق یک مجتمع تجاری بزرگ متعلق به ستاد اجرایی قرارداد گرفت و برای این پروژه، طرحی را تهیه کرد که جدای از هزینه سنگین که طبیعتا به کار کش رفتن کمیسیون ها و عددسازی و دزدی می خورد، یک پروژه سنگین برق رسانی بود!
در هر شرایطی، شکل گرفتن چنین روندی در یک کشور مستقل و قانون مدار، نشدنی است و در صورت وقوع نیز با نظارت ها و مراقبت های قانونی و اداری، ابعاد فساد انگیز از یک سو و ابعاد اداری و ساختاری و طبیعتا امنیتی از سوی دیگر، کنترل می شوند.
در ایران ما، افسوس باید خورد که این روند عادی بود و هست و غلامرضا حسینی با بازی کردن بر اساس این قواعدفساد انگیر و ابلهانه، به راحتی به دروازه های ساختاری امنیتی و استراتژیک رسید!
پروژه برق رسانی برای یک مجتمع تجاری را غلامرضا طوری طراحی کرد که عظمتش باعث شود او به راحتی با شرکت توانیر برای تأمین برق شاپینگ مال متعلق به نهادی مقدس مانند ستاد اجرایی، وارد مذاکره شود!
شرکت توانیر در جلسات با غلامرضا و شرکتش، به او اعلام کرد که پروژه ای که طراحی کرده است، به قدری عظیم و پیچیده است که تأمین برق آن اگر نشدنی باشد، بسیار مشکل است.
غلامرضا به خواسته خود رسیده بود! او طبیعتا با اتکاء به همکاری با سازمانی مقدس مانند ستاداجرایی از شرکت توانیر خواست که تلاش خود را برای تحقق آرمان ها بکند! در نتیجه، او موفق شد توانیر را وادار کند که اگر خودشان این کاره نیستند، نقشه ها را به او بدهند تا خودش برای تحقق آرمان های مقدس، کاری بکند! نتیجه چه شد؟ نقشه های دقیق شبکه برق کشوری به راحتی در اختیار غلامرضا قرار گرفت!
از این بهتر نمی شد و ماموریت او در این مرحله، تقریبا با موفقیت انجام شده بود! بد نیست که در این نقطه خاص از روایت اشاره کنیم که بر اساس قواعد روزنامه نگاری و قوانین رسانه ای، کارشناسان رویترز، در هر مرحله از تحقیقات و در حیطه هر موضوع مرتبط، با مقامات ایرانی بر طبق وظیفه تماس گرفته اند تا واکنش آنها را جویا شوند و هیچ پاسخی دریافت نکردند!
تولدت مبارک!
یک سال پس از نهایی شدن تماس های غلامرضا حسینی با افسران امنیتی CIA و سفرهای متعدد به خارج از ایران و دیدارهایش با رابطان، سفر او به دبی برای دیداری ویژه، در واقع سرنوشت ساز شد! او در یک هتل در دبی با آمریکایی ها جلسه خاصی را برگزار کرد که طی آن، مأموران CIA او را وارد دور تازه ای از همکاری با سازمانشان کردند.
بیش از هر چیز، مشخص شد که غلامرضا حسینی نقشی جدی در برنامه های کاگروه های مرتبط با ایران در CIA، ایفا کرده بوده است! در این بخش از روایت خود غلامرضا برای کارشناسان رویترز درباره اهمیت یافتن نقشش نگفته است. اما با آنچه در این جلسه رخ داد، این واقعیت کاملا به چشم میآید.
آمریکاییان تا ان حد برای غلامرضا حسینی اهمیت قائل بودند که برگه خاصی را در برابرش گذاشتند تا تعهد دهد که همکاری ها و تبادل اطلاعاتی که برایشان انجام می دهد را با هیچ دولت دیگری صورت ندهد و اطلاعاتش را در اختیار هیچ سازمان و کشور دیگری نگذارد! این نشانه اهمیت غلامرضا است!
در این جلسه، غلامرضا در میان گفتگوهای خودمانی با آمریکاییان، یادی از دخترش کرد و با افسوس گفت که جشن تولد دخترش را به خاطر سفر به دبی وجلسه با آنها از دست داده است! یکی از مأموران CIA برای دختر غلامرضا، یک عروسک هدیه داد و خلاصه دلها اینقدر به هم نزدیک بود. غلامرضا، چیزهای زیادی از آن دوران در اختیار ندارد ولی آن عروسک هدیه تولد، هنوز هست!

دردسر!
دیدار غلامرضا با آمریکایی ها در دبی، آغاز راهی بود که به فاجعه بزرگ زندگی او ختم شد! او تعهد داد که فقط با آمریکایی ها و CIA همکاری کند و نزدیکی دل ها و دوستی ها به رد و بدل کردن هدیه هم رسید. اما این همه رویدادهای آن جلسه نبود. اگر قرار بود “تعهدات جدی شود”، تعاملات هم قرار بود پیشرفته شود!
آمریکایی ها در جلسه دبی که در سال ۲۰۰۸ برگزار شد، مسیر ویژه و تازه ارتباط، تعامل، اطلاع رسانی و تماس را در اختیار غلامرضا گذاشتند! طبیعتا هدف از این تحول در تعامل با غلامرضا ان بود که تماس ها، استقرار یابند و تعامل وانتقال اطلاعات، هدفمند و منظم شود!
مسیری که برای این برنامه تازه توسط مأموران CIA در نظر گرفته شده بود، یک وب سایت فوتبالی بود! باورنکردنی است؛ نه ؟ اما واقعا آمریکایی ها تصور کردند و البته تا حدی هم ایده زیرکانه ای داشتند که بخش خاص و کوچکی از یک وب سایت فوتبالی به درد نخورد و بی مصرف، توجه کسی را جلب نمیکند.
پس چه چیزی از این بهتر که یک لینک ساده و بی اهمیت وجود داشته باشد که آنها و خود غلامرضا از آن باخبر باشند و همان هم با اسم کاربری و رمز ورود ویژه کار بکند. همه چیز مرتب و اوضاع رو به راه خواهد بود! غلامرضا با حساب کاربری و رمز(شناسه کاربری) و عروسک هدیه تولد برای دخترش بازگشت. او نمی دانست که از دروازه های فوتبالی به قعر جهنم قدم خواهد گذاشت! داستان غلامرضا حسینی را با ما دنبال کنید.
تاکنون سری مقالات خیانت CIA به همکاران در چهار قسمت منتشر گردیده است. شما قسمت سوم را مطالعه نمودید. جهت مطالعه سایر قسمتها بر روی لینکهای زیر کلیک کنید: