جنگ روایت ها بهانه ای برای فرار از واقعیت اعتراضات

7 دقیقه

جنگ روایت ها بهانه ای برای فرار از واقعیت اعتراضات

جنگ روایت ها بهانه ای برای فرار از واقعیت اعتراضات. اصولگرایان و اصحاب رسانه ای شان این روزها زیاد بر طبل چیزی تحت عنوان « جنگ روایت ها» می کوبند آنها معتقدند که آنچه تحت عنوان واقعیت و حقیقت بیرونی از سوی برخی رسانه ها بازنشر می شود چیزی نیست جز جنگ روایت ها یا «جنگ رسانه ای» بر این اساس آنها به کل منکر وجود هر گونه هویت وجودی برای مخالفان، مخالفت ها و اعتراضاتند و معتقدند این روایت های رسانه ای اند که به این اعتراضات شکل، هویت و سمت و سو می دهند.

می‌گویند که در جنگ رسانه‌ای شکست خورده‌ایم. البته نوعی فرافکنی هم در این ادعا هست، زیرا می‌خواهند بگویند که دیگر کارهای ما مشکلی ندارد و فقط در این جنگ شکست خورده‌ایم.این باخت محصول ناآشنایی با پدیده رسانه و عادت به رسانه انحصاری است.

برای همین برخی مقامات و اصحاب قدرت و رسانه و منبر و خطابه چنین گمان می‌کنند که اصولاً هر آنچه شاهد آن هستیم؛محصول جنگ رسانه‌ای دشمنان قسم خورده ایران است و در این طرف هیچ گرهی و یا غفلت و اشتباهی در کار نبوده و نیست.

این رویکرد، اعتباری برای حقیقت و واقعیت قایل نیست، و همه چیز را به روایت تقلیل می‌دهد. بر این اساس معتقد است در برابر روایت بیگانه باید روایت خودی را غالب کرد، فارغ از این که حقیقت چه باشد. در حالی که آنچه واقعیت دارد تکثر و تعدد روایت هاست و کشف حقیقت هم از لابه لای همین تکثر و تعدد میسر می شود.

برای همین بسیاری معتقدند داستان آنانی که ماجرا را به جنگ روایت ها یا برساخته رسانه ها فرو می کاهند، داستان کسی است که خانه اش آتش گرفته و به جای یافتن عامل آن، همسایه ای که خبر آتش سوزی را داده در جایگاه متهم می نشاند.

شهروند خبرنگاران کجای این جنگند؟

چیزی که آنها درک نمی کنند یا در تحلیل هایشان نمی خواهند ببینند این است که رسانه اصلی معترضان، شبکه های اجتماعی است. این رسانه ها تکثرگرا بوده و امکان شنیدن صداهای خاموش جامعه را فراهم می کنند. رسانه ها هم اگر روایت می سازند، خوراکش از درون همین رسانه های اجتماعی پیدا می شود که خبرنگارانش خود مردمند. شهروند خبرنگارانی که از رخدادها، حوادث و اعتراضات فیلم و تصویر تهیه و در شبکه های اجتماعی بازنشر می کنند.شهروند خبرنگارانی که نیروهای آموزش دیده و حرفه ای در اطلاع رسانی محسوب نمی شوند.

اما مزیت بسیار مهمی دارند و آن این است که شاهدان عینی رخدادها هستند که حالا دیده ها و شنیده هایشان در شبکه های اجتماعی چرخ می خورد و این انتخاب رسانه های جریان اصلی است که از این خوراک استفاده کنند یا نکنند. رسانه ای مانند صداوسیما ترجیح می دهد آن ها را نبیند اما در این میان رسانه های خارج از ایران آن ها را بازنشر می کنند. آن هم در حالی که بسیاری از این تصاویر و فیلم ها را مردم زودتر از آن که به دست همان رسانه ها برسد، در همان شبکه های اجتماعی دیده اند.

روایت بی سند؟

ایده ای که می خواهد همه چیز را به «جنگ روایت ها» تقلیل دهد یک حفره یا ابهام بزرگ دارد و آن هم این است که روایت اگر با هدف اقناع مخاطب صورت می گیرد باید از قبل مجهز باشد. یا به سند و مدرکی که روایت را برای مخاطب باورپذیر کند یا ذهنیت های همسو با خود داشته باشد تا بدون نیاز به سند و مدرک هم مخاطب را باخود همراه سازد.

چرا در ماجرای مهسا امینی هرچه هم صداوسیما تلاش کرد نتوانست مخاطب را قانع کند چرا حتی انتشار همان تصاویر دوربین های مداربسته هم کارساز نبود؟ ذهنیت مردم از صداوسیما چه بود که اگر هم می خواستند نمی توانستند باورش کنند؟

یا در ماجرای قتل کیان پیرفلک، مخاطب باید بداند که گلوله و سلاح شلیک شده از چه مدلی بوده؟ فیلم های دوربین مداربسته هلال احمر یا خیابان های اطراف کجاست؟ چرا روایت شاهدان ماجرا را منتشر نمی کنید. یا اگر می کنید چرا بازهم به آن ان قلت وارد می شود؟گزارش پزشکی قانونی چه می گوید؟ رسانه های رسمی مستقل داخل کشور چه قدر اجازه و امکان دارند که گزارش میدانی و تحقیقی از ماجرا منتشر کنند؟

جنگ روایت نه ، جنگ اعتماد!

آنها که به جنگ روایت ها باور دارند و از آن صحبت می کنند معتقدند که دو جبهه رو به روی هم قرار دارند. دو راوی که احتمالا هر کدام می خواهند روایت خود را حقنه کنند انگار که مخاطب، لوح سفیدی است بدون پیش زمینه های ذهنی، امکان و حق انتخاب و تحلیل. در حالی که همین که برخی مجذوب روایت یک سوی ماجرا شده و برخی دیگر سمت راوی مقابل را می گیرند.

یعنی اولا مخاطب توده بی شکل و فرمی نیست که لزوما با شگردهای روایت مغلوب شود و دوما یعنی بلاخره یکی از آنها روای حقیقت است یا روایتش به حقیقت ذهنی مخاطب نزدیکتر است. مساله اما نه در جنگ روایت ها بلکه در جنگ اعتماد است.

این که مرجعیت خبری از داخل به خارج منتشر شده و رسانه های رسمی داخلی به ویژه صداوسیما اعتبار خود را حدقل میان بخش زیادی از مردم از دست داده اند به شکست در جنگ روایت ها باز نمی گردد بلکه به شکست در جلب اعتماد عمومی باز می گردد. این یک مرحله پیش از روایت گری است یا حداقل می شود گفت از آن جدا نیست.

این که چرا بخش زیادی از مردم اعتمادی به روایت صداوسیما ندارند برای این نیست که رسانه رسمی نتوانسته روایتش را خوب جا بیندازد یا ابزارش کافی نبوده.برای این بوده که خبری و اثری از آنچه خودشان در کف خیابان می بینند و در شبکه های اجتماعی برای هم بازنشر می کنند در رسانه های رسمی داخلی و صداوسیما نمی بینند. برای این که رسانه ملی و رسانه های رسمی بر خواسته ها و مطالبات آنها از ابتدا مهر رد و تحقیر و نفی زدند. برای این که خودشان را محذوفان رسانه ملی می بینند. همین کافی نیست برای بی اعتمادی ؟

اشتراک گذاری این مطلب
خروج از نسخه موبایل