سیاستورزی هریس برای ما شاید آشنا باشد
کاملا هریس در هفتههای اخیر بیش از هفتههای ابتدایی ورودش به انتخابات آمریکا، تحت فشار بوده است تا مواضع خود در قبال موضوعات مختلف را شفافتر و شفافتر کند.
این نکته را پیش از این روایت کردهایم که او در بسیاری از حیطهها به طور عمد وارد جزئیات نمیشود و بیانات و سخنان او به حمایت از مردم، طبقه متوسط، کارگران و اتحادیه کارگری و آمریکاییان همراه بوده است و به استثناء ورود دقیقش به برخی مسائل اقتصادی و معیشتی که جنجالبرانگیز هم شد، دیگر از او درباره جزئیات آنچه میداند و آنچه باور دارد و آنچه میخواهد بکند، چندان نشنیدیم.
او این روند را با زیرکی در مصاحبه خود و معاون منتخبش با CNN نیز ادامه داد.
موضوع خاصی که شاید همه منتظر شنیدن جزئیات بودند، بحران غزه بود که او به صراحت، ممنوعیت فروش سلاح به اسرائیل را رد کرده است و در همین شرایط این “دولت بایدن و هریس” است که برخی محدودیتها را ایجاد کرده است.
با همه این کلیگوییها، اعراب و مسلمانان آمریکایی، نظر بسیار مثبتی نسبت او در مقایسه با بایدن دارند!
سخنرانی بزرگ و تاریخی او در کانونشن دموکراتها در شیکاگو، اوج این بازی سیاسی بود. هریس هوشمندانه درباره همه چیز حرف زد و درباره هیچ چیز حرفی نزد! او همه را تا حدی راضی نگه داشت و از فعالان عرصه فناوری گرفته تا طبقه متوسط و کارگران تا صاحبان بیزینس و شرکتها هم از او راضی بودند!
رمز این وضعیت چیست؟ بی تعلقی و بدهکار نبودن! هریس به خودی خود، بخت اصلی جانشینی بایدن بود و در عرض تنها 48 ساعت، بدون التماس و درخواست دیگران و تنها با تکیه بر اراده آهنین حزب برای شکست ترامپ، چهره جایگزین بایدن معرفی شد!
حتی نانسی پلوسی و اوباما و بزرگانی که در کنار رفتن بایدن نقش ایفا کردند نیز نمیتوانند مدعی و طلبکار از او باشند چون خود هریس با تمام توان و تا آخرین لحظه با ایده کنار زدن رئیسش، مخالفت کرد! همه حزب برای شکست ترامپ بسیج شده است و در این میان، کسی توان مؤاخذه او را ندارد.
طیف پراگرسیو حزب با آتشبازیهای سندرز و اوکازیو کورتز، چنان به سرعت از حمایت سرسختانه از بایدن به سوی هریس رو کردند که تاریخی شد؛ حتی اگر چند روزی برای مذاکره با هریس صرف شد و چند وعده اقتصادی او، برای دلگرمی آنها کافی بود!
همین و بس! هواداران بایدن و حامیان اوباما و پراگرسیوها و حتی منتقدان سرسخت سیاست بایدن در قبال اسرائیل، حامی هریس هستند!
هریس یادآور کمپین 2008 اوباما است! سناتوری جوان که ناگهان و بدون فشار جدی و آشکار بزرگان حزب، در برابر کاندیدای اصلی دموکراتها که هیلاری بود، قد علم کرد!
هریس حتی همان وجه “Outsider” بودن و غیروابسته بودن به ساختار حاکم را که اوباما داشت، به نوعی همراه دارد! در نظرسنجیها، بخش مهمی از جامعه آمریکا، او را در سیاستهای بایدن دخیل نمیدانند.
اما این واقعیت تردیدناپذیر است که او باید تا حد توان از بایدن مستقل شود و نکته غریب اینکه به او این فضا داده شده تا در دو ماه باقی مانده، این استقلال را نشان دهد!
سیاست ایرانی نیز به تازگی با پدیده دکتر مسعود پزشکیان روبرو شد که به یکباره از راه رسید و به رغم حمایت اصلی و مبنایی جبهه اصلاحطلبان، خود را به گونه ویژهای در همه قالبها و جبهه های سیاسی نشان داد و نشان نداد!
یکی از مهمترین راهکارهای رها کردن خود از برچسب خوردن، اتکاء به “سندهای بالادستی” بود و برای آرامش اصلاح طلبان نیز از ضرورت شکست جلیلی و قالیباف و اضطراری بودن وضعیت کشور استفاده کرد.
تفاوت سیاست ایرانی و سیاست آمریکایی از زمین تا آسمان است ولی برای مقایسه این سبک از کلی گویی و بی تعلقی، دو نکته دستکم باید مورد تأکید قرار بگیرد.
پزشکیان به هر حال، یک کاندیدای مورد تأیید شورای نگهبان بود و از عدم تأیید کاندیداهای مهم دیگر استفاده فراوانی برد و در واقع، ریاستش را مدیون آن است!
نکته دیگر هم اینکه عدم مشارکت قابل قبول و حتی نسبتا قابل قبول در انتخابات ریاست جمهوری نشان داد که فقر جدی گفتمانی سیاستورزی ایرانی مورد تأیید نظام در نزدیک شدن به مردم تا چه حد جدی است!
این عدم مشارکت جدی، به رغم همه تلاشهای پزشکیان در مناظرهها برای سخن گفتن از خواستههای مردم رقم خورد.
ادعای کم بودن فرصت برای تبلیغات نیز قابل قبول نیست چون فضای زمانی بین تأیید صلاحیت و روز انتخابات در این دوره با دورههای قبل مشابه بود.
سیاستورزی چهرههای مقبول نظام، از هویت خالی شده است و با این بی هویتی، وعدههایشان جذاب نیست! سخنانشان نه تنها “همه را راضی نمیکند”… که “هیچ کس را راضی نمیکند” و حتی جلب توجه نمیکند.
English
View this article in English