۱۴۰۱، شورش طرد شدگان !

8 دقیقه

۱۴۰۱، شورش طرد شدگان !

۱۴۰۱، شورش طرد شدگان !. روند اعتراضات مدنی ایران در دو دهه اخیر چه روندی را طی کرده و هربار چه تفاوتی با دفعات قبل داشته است؟ آیا این اعتراضات به لحاظ ماهوی متفاوت از هم بودند یا هر تجربه بر دوش تجربه دیگری سوار شده ، جلو آمده است و کم کم تجمیع شده است؟ آیا آن طور که برخی می گویند دهه هشتادی ها شجاع تر از دهه شصتی ها هستند؟ یا مدل و سبک اعتراضات فعلی منتج از انباشت تجربه عملی و تئوریک اعتراضات یک یا دو دهه پیش است؟

اگر اعتراضات اواخر دهه هفتاد و هشتاد بیشتر و عمدتا ماهیت صرفا سیاسی داشت، روی حق آزادی عمل و بیان متمرکز بود و بیشتر به طبقه متوسط تعلق داشت، دهه ۹۰ اعتراضات روی خواست های اقتصادی متمرکز بود و بیشتر حاشیه ها و شهرهای کوچک را درگیر می کرد. اما به نظر می رسد که اعتراضات ماه اخیر تجمیعی از خواسته های اعتراضات قبلی است که نه فقط یک طبقه بلکه همه طبقات را شامل شده است.

دهه هشتادی ها اگرچه پیشگاه اعتراضات خیابانی هستند اما فقط آنها نیستند. اعتراضات فقط به یک طبقه اختصاص ندارد و محله و منطقه محور شده و بدل به انبانی از خواست های سیاسی اقتصادی اجتماعی فرهنگی و نسلی شده است.

فراتر از زنان، فراتر از همه چیز

جنبش اعتراضی فعلی نه از «رای من کو» سخن می گوید، و نه از حقوق عقب مانده کارگران، و نه وضعیت بد و غیرانسانی بازنشستگان . در این جنبش نه خواستاری نان را فریاد می زنند، و نه برای کودکان کارتن خواب و رنج دیدگان گورخواب شعار می دهند. نه از یک سال و دو سال دستمزد عقب افتاده کارگران مان می گویند و نه از نابودی محیط زیست و ویرانی میراث های فرهنگی می نالند اما در عین حال در یک مطالبه و خواسته کلی تر،، با شعارهایش انگار همه اینها را هم فریاد می زند.


به نوشته یوسف اباذری، استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران، این خیزش حتی به ظاهر زنانه به‌هیچ‌وجه مختص مسائل «زنان» نیست، عظیم‌تر از آن است: «هیچ مسئله‌ی زنانه‌ای فقط زنانه نیست. این خیزش، کلیه‌ی ابعاد زندگی ایرانی را در برمی‌گیرد، زندگی‌ای که هم‌اکنون در خطر انهدام قرار دارد. اگر ایران را خانه متصور شویم، باید اعتراف کنیم که این خانه در معرض نابودی‌ست.»

تابلو اعتراضات

مطالبه به رسمت شناختن تفاوت ها

شاید بتوان گفت که اعتراضات گسترده اخیر ناشی از فعال شدن گسل های جنسیتی، نسلی، دینی،‌ اتنیکی-مذهبی (کردستان و بلوچستان) و تا حدودی طبقاتی است. البته که همه این گسل ها بر بنیان یک ساختار حاکمیت ناکارآمد قرار دارند که در واقعا در یک بزنگاه تصادفی (قتل مهسا، دختر جوان کرد و اهل سنت) باعث شده که اکثر این گسل ها همزمان با هم فعال شوند.


برخی معتقدند که این همزمانی فعال شدن گسل ها امکان شکل گیری یک اعتراض گسترده سلبی را ایجاد کرده و همین تاکید بر وجه سلبی باعث شده است که تصور کنیم همه این اعتراضات یک پدیده مشترک و به هم پیوسته هستند اما به نظر می رسد که این گونه نیست.

مثلا شاید اعتراضات مردم کردستان و بلوچستان بیشتر ریشه در تبعیض قومی نژادی / مذهبی داشته باشد و ریشه اعتراض در تهران (یا دیگر شهرهای مرکزی) بیشتر نسلی، دینی و طبقاتی است. بر این اساس این اعتراضات هدفی فراتر دارند: نفی ساختی تبعیض آمیز و نهادینه شده.

به اعتقاد برخی درست است که معترضان اتفاق نظر دارند که حاکمیت فعلی نماد عینی ساختاری است که به همه این تبعیض ها دامن زده است. اما این اتفاق نظر باید معطوف به ساخت در هم تنیده این تبعیض ها باشد و نه فقط ساختار قدرتی که این تبعیض ها بر مبنای آن شکل گرفته، رشد کرده و زیر فشار همین تبعیض ها کمر خم کرده است.

برای همین برخی پیشنهاد می کردند که مطالبه سازنده ای که می تواند این اعتراضات سلبی گسترده را به یک جنبش سازنده و پایدار مبدل کند،‌ با به رسمیت شناختن تفاوت ها آغاز می شود،‌با نفی همه تبعیض های جنسی، جنسیتی، نسلی، دینی، مذهبی و نژادی قومی.

اولویت با آزادی فردی

یوسف اباذری اعتقاد دارد که هیئت حاکمه‌ ایران نیز هر کنش اجتماعی را به تنش فرهنگی بدل کرد تا مانع پرداختن مردم به مسائل حقیقی زندگی‌شان شود. در این میان مسائل زنان، به ویژه مسئله‌ی حجاب، به صدر مسائل فرهنگی رانده شد و هر نوع تفاوت با فرهنگ رسمی مُهر فساد خورد.

اما آن سوی دیگر فرهنگ بازاری در بیگ پروداکشن‌های تئاتری و نمایش‌های خانگی و سینمای حکومتی پر و بال داده شد و به دست اینفلوئنسرهای شُل‌‌حجاب محبوب وزارت ورزش گسترش یافت.تناقضات اقتصادی، معلمان و کارگران و بازنشستگان و اقوام را به روز سیاه انداخت. اما حکومت کماکان بر طبل فساد حجاب و حمله به آزادی‌های فردی زنان کوبید.

به اعتقاد او حاصل آن نابرابری اقتصادی و این دوپارگی در حیطه‌ی فرهنگ، ایران را به چاله‌ی تناقض‌های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی‌ای انداخت که هم‌اکنون شاهد آنیم.راه‌حل برون‌رفت از این تناقض‌ها آن است که نه مفتون داستان زناشویی ناصر‌الدین شاه با یکی از زنانش، به روایت سینمای خانگی شد و نه دل‌سپرده‌ رابطه‌ی شاهان بعدی با عیال‌شان به روایت رسانه‌های عربستان سعودی.

آنچه سرنوشت مردم ایران را تغییر می‌دهد، دل‌کندن از این الگوهای صنعت فرهنگی و در پیش‌گرفتن سیاست دموکراتیکی‌ست که آزادی فردیشان را بری از هر نوع الگوی تحمیلی پاس بدارد.

مطالبه محوری اعتراضات

اما فارغ از این ها به نظر می رسد که اگر قرار شود یک عنوان برای هسته محوری و مطالبه مرکزی اعتراضات اخیر انتخاب کرد، آن چیزی نیست جز مطالبه سبک زندگی یا به تعبیر اباذری، همان آزادی فردی که خواسته اصلی یک نسل ۲۷ میلیون نفره (متولدین ۷۰ تا ۸۷) است.

نسلی که یک سوم جمعیت ایران را تشکیل می دهند و بطور متوسط حداقل تا ۶۰ سال دیگر زنده‌اند اما نه تنها مطالباتشان در سیاست‌گذاری های کشور هیچ جایگاهی ندارد بلکه این دو کاملا در دو جهت خلاف هم در حال شنا کردند. اعتراضات اخیر خروجی این واگرایی است.

‌‏اعتراضات اخیر، خروش و فریاد یک نسل است. نسلی که شکافش با نسل‌های قبلی قابل مقایسه با هیچ دوره‌ای در تاریخ نیست. نسلی که نه از پدر و مادر و نظام آموزشی و صداوسیما و … که از فلان خواننده یا گروه موسیقی ، از یوتیوب و اینستاگرام و نویسنده و پادکستر خارجی بیشتر تاثیر می گیرد.

‏اگر فرض کنیم شکاف نسلی ریشه اعتراضات است که غالب مسئولین هم اذعان کرده‌اند، دیگر با روشهای قبلی یعنی به رسمیت نشناختن اعتراض و سرکوب نمی توان آن را خاموش کرد.


‌‏ عماد افروغ جامعه شناس در گفت و گویی که اخیرا با روزنامه شرق داشته گفته است :« این نسل، نسل رهاشده یا نسل طردشده است. این «شورش طردشدگان» است.

اشتراک گذاری این مطلب
خروج از نسخه موبایل