چرا ایران پیشرفت نمی‌کند؟ / قسمت دوم

8 دقیقه

چرا ایران پیشرفت نمی‌کند؟

چرا ایران پیشرفت نمی‌کند. بسیاری از صاحبنظران اعتقاد دارند ایران از رشد و توسعه ای که در دهه های گذشته در جهان رقم خورده جامانده است. پیشرفتی که برای شهروندان ایرانی تبدیل به آرزویی دست نیافتنی و محال شده و عده زیادی جمهوری اسلامی را مسئول وضعیت کنونی می دانند.

ایران گیت در پرونده ای دو قسمتی به بررسی ۳ دلیلی عمده عدم پیشرفت ایران در قرون ۱۹، ۲۰ و نهایتا ۲۱ پرداخته است. البته هر ۳ مورد ریشه در نوع حکمرانی ایرانی داشته و چندان ارتباطی به خلق و خوی جامعه ایران نمی پردازد. در قسمت نخست این پرونده به بدیهیاتی که همواره از سوی حکمرانان ایرانی مورد غفلت بوده اشاره شد. سپس به خلاءهای موجود در ساختار حکومت در یکصد سال اخیر در ایران پرداخته شد که مشخصا متمرکز بر نواقص حکمرانان بوده است.

گزارش حاضر دومین و آخرین قسمت از این پرونده بوده که به شرح و بسط ۲ مانع عمده دیگر بر سر راه توسعه ایران پرداخته شده است. موانعی که به خلاءهای موجود در دوگانه ساختار-کارگزار مربوط شده و طبیعتا منجر به توقف فرآیند توسعه در کشور شده است.

حکمرانی بر محور توطئه انگاری

ایران هیچگاه به صورت رسمی و طبق تعاریف پذیرفته شده مستعمره هیچ یک از قدرت های بزرگ تاریخ نبوده است. اما ایرانیان در دوره های مختلف قربانی سیاست های کلونیالیستی ابرقدرت های غربی شده اند. بسیاری از جامعه شناسان معتقدند این آسیب و تحقیر تاریخی در برابر اجانب باعث شده تا انسان ایرانی در قبال پدیده هایی که نسبت به آن جاهل است بلادرنگ متوسل به آنچه «تئوری توطئه» خوانده می شود شده است.

طبیعتا حکمرانان ایرانی هم از این قاعده مستثنی نیستند. از پهلوی اول و دوم گرفته تا کارگزاران جمهوری اسلامی که مصادیق بسیار زیادی از رویکرد توطئه انگارانه آنها در تاریخ معاصر ایران دیده می شود. تاریخ هیچگاه ترسی که محمدرضا پهلوی از توطئه غربی ها (خصوصا انگلستان و امریکا) داشته را فراموش نخواهد کرد.

پهلوی در دام یک تئوری خطرناک

بازخوانی کتاب «پاسخ به تاریخ» که پس از انقلاب ۱۹۷۹ و به زبان فرانسوی توسط آخرین پادشاه تاریخ ایران نیز رگه های پررنگی از اعتقاد راسخ وی به تئوری های توطئه به روشنی قابل ملاحظه است. یرواند آبراهامیان، مورخ مشهور درباره این کتاب ضمن ابراز شگفتی، شاه را تا حد بسیار زیادی درگیر تئوری توطئه توصیف می کند.

تا جایی که وی معتقد است شاه در این کتاب دلیل اصلی انقلاب ۱۹۷۹ را حمایت وی (محمدرضا پهلوی) از «آرمان فلسطین» و «دفاع از استقلال اوپک» می انگارد. آبراهامیان اعتقاد دارد که محمدرضا شاه از همان شهریور ۱۳۲۰ که پدرش به تبعید رفت تا روزی که در سال ۱۳۵۷ ایران را برای همیشه ترک کرد همواره از توطئه غربی ها بر علیه خودش خوف داشته است.

شاه به طرز شگفت انگیزی در این کتاب بر این فرضیه که مجموعه ای از روحانیون و شیعیان افراطی، کومونیست ها، هفت خواهران نفتی، رسانه های کشورهای توسعه یافته غربی و در نهایت و مهمتر از همه دولت های امریکا و انگلستان موانع اصلی توسعه در ایران هستند تاکید موکد دارد.

معروف است که در بحبوحه انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ و در روز معروف به قیام ۱۷ شهریور شاه دیداری با سفیر بریتانیا در تهران داشته است. گفته می شود سر آنتونی پارسونز، سفیر وقت بریتانیا در ایران در راه رسیدن به دربار به تجمعاتی از انقلابیون برخورده و نزدیک بوده که تجمع کنندگان خودروی سواری حامل سفیر را به آتش بکشند. اما زمانی که پارسونز به شرف حضور محمدرضا شاه می رسد، پادشاه با طعنه به وی گفته که «شنیده ام نزدیک بوده در آتشی که خودتان روشن کرده اید بسوزید!» این جمله عمق گرفتاری شاه در تئوری های توطئه را نشان می دهد.

جمهوری اسلامی و دشمن فرضی!

جمهوری اسلامی هم با وجود تفاوت های شکلی که با حکومت پهلوی دارد اما تشابهات قابل توجهی در خلق و خوی حکمرانان و سیاستگذاران با نظام پادشاهی در ایران را به نمایش گذاشته است. هرچند انقلابیون ۱۳۵۷ معتقد بودند که شاه عامل غرب در خاورمیانه بوده اما به نظر می رسد نوع نگاه هر دو طیف به غرب شباهت های زیادی با یکدیگر دارند. هر دو طرف ماجرا معتقدند دولت های غربی همواره در حال توطئه بر علیه ایران و توسعه کشور هستند و این رویکردشان ریشه در نژاد تندخوی انگلوساکسونی دارد.

بسیاری از تحلیلگران معتقدند سیاست امریکاستیزی و غرب ستیزی در ۴۵ سال اخیر در ایران ریشه در سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ در ایران دارد. به نحوی که گفته شد شاه از همان روزهای نخست سلطنتش و جامعه پس از کودتای ۲۸ مرداد امریکا را نیز در زمره توطئه گران «چشم آبی» به شمار می آورد. تاکید مفرط حاکمان جمهوری اسلامی بر تئوری های توطئه نه تنها می تواند باعث بازماندن کشور از چرخه توسعه در سراسر جهان شود، بلکه کنشگران را در مسیر اثرگذاری بر سرنوشت خود دچار انفعال کرده است.

حاکمان ایرانی در آرزوی تغییر جهان

به گواه شعارها و بیانیه های انقلابیون سال ۱۳۵۷، جمهوری اسلامی وعده تغییر جهان، ایجاد بهشت برین روی زمین خداوند و ساختن دنیا و آخرت امت مسلمان، شش دانگ قدرت سیاسی را قبضه کرده است. در واقع آیت الله خمینی نظامی را بنا نهاد که قرار بود جهانی مشحون از دیانت، آزادی و عدالت باشد که هدف برپایی حکومت عدل الهی و مهدی موعود در جهان را در دل می پروراند.

اما با گذشته حدود ۴۵ سال از پیروزی انقلاب اسلامی، نظام مستقر نه تنها نتوانسته بهشتی روی زمین بسازد بلکه جهان را نیز تبدیل به جایی ناامنتر از گذشته کرده است. با کمال تاسف باید گفت که این توهم نه تنها پایان نیافته، بلکه مدام بر هزینه هایی که بر دوش مردم بوده افزوده است. طبیعتا هیچ صاحبنظری بر این باور نیست که کشوری با حاکمیتی که شرحش رفت بتواند به توسعه دست پیدا کند. حتی کار از این هم دشوارتر است چرا که تقریبا همه متخصصان بر این باورند که چنین نظامی کشورش را با سرعتی سرسام آور از توسعه و پیشرفت دور می کند.

دست و پا زدن برای بقا

تقریبا همه کارشناسان و مورخان متفق القول هستند که هم نظام پادشاهی پهلوی و حالا هم جمهوری اسلامی پس از دوره ای بر مرکب مراد سوار بودند طولی نکشیده که هر دو مجبور به دست و پا زدن برای بقا شده اند. ملقمه ای از نادیده گرفتن بدیهیات در حکمرانی، اتکا به تئوری توطئه در ساختار حاکمیتی و همچنین آرزومندی حاکمان و حکمرانی ایدئولوژی زده مهمترین علل بازماندن ایران از توسعه بوده است. این شرایط منجر به وضعیتی شده که نه تنها کشور را در مسیر توسعه قرار نداده بلکه شاهد تقلای سیستم برای بقا هستیم. طبیعتا هیچ کشوری که در شرایط مشابه ایران قرار بگیرد و حاکمانش همواره نگران بقای خود باشند، توسعه اولویت نبوده، نیست و نخواهد بود.

English

View this article in English

اشتراک گذاری این مطلب
خروج از نسخه موبایل