بازگشت غول به چراغ

ارجحیت حزب بر رشد و توسعه

9 دقیقه

بازگشت غول به چراغ

بازگشت غول به چراغ. به گزارش ایران گیت، روزی روزگاری معجزه چین اتفاق افتاد. کشوری که در طی مدت سی سال”اصلاحات ‌و گشایش ها” کم کم از فقر و‌ فلاکت فاصله گرفته و به “ابرقدرت” تبدیل شده است که در آن پیمان اجتماعی میان حزب کمونیست و شهروندان روشن بود: درباره اقتدار ما بحث نکنید و آن را به چالش نکشید، شما آزادی خواهید داشت که هر روز ثروتمندتر از روز قبل از خواب بیدار شوید.

چنین به نظر می رسد که آن چین تمام شده است. از یک سو، به دلیل اینکه مدل توسعه آن- کارخانه کم هزینه جهان- تماما صادرات ‌‌زیرساخت ها، برای اولین بخش از رشد، تا سطح درآمد متوسط، خپب پیش می رود اما سپس در تله قرار می گیرد: سرمایه گذاری ها هر روز کمتر مولد می‌شوند، بدهی بدون اینکه به عنوان یک نیروی محرک عمل کند، انباشته می شود. از سوی دیگر، به دلیل اینکه حزب و رهبر دائمی آن، شی جین پینگ، در مواجهه با خطرات فزاینده، که با چالش قدرت با ایالات متحده آمریکا شروع شده، اولویت های خود را تغییر داده اند.

اکنون امنیت و تبدیل چین به قلعه ای نفوذناپذیر و منسجم، بیش از توسعه اهمیت دارد و پیمان یا قرارداد اجتماعی با شهروندان تغییر ماهیت داده است: تنها حزب می تواند شما را از خطر عبور دهد و نظم و ثبات را حفظ کند، اما باید بر همه چیز حکومت کند، بر هر چه که لازم باشد و هزینه هر چه باشد.

بنابراین لازم است که از لنزهای سیاسی متفاوتی استفاده کنیم تا بتوانیم رکودی که در آن اژدها در حال پیچیدن است، کاهش نرخ رشد، کاهش تورم، نرخ صعودی بیکاری جوانان که در بالاترین حد خود قراردارد و بی اعتمادی روزافزون، را تفسیر کنیم. تا بتوانیم درک کنیم که حکومت آگاهانه این بحران را به راه انداخته است، حتی با آگاهی به اینکه چین نیز در خطر گرفتار شدن در آن قرار می گیرد.

سختگیری ها و محدودیت هایی که در بخش املاک و مستغلات راه اندازی شده است، که فروش را بطور موقت متوقف و معلق کرده است و غول های املاک و مستغلات را به سمت ورشکستگی سوق داده است، یک درمان بسیار خطرناک است، به دلیل خالی ماندن آسمان خراش ها یکی پس از دیگری و قیمت آجر که به یک سوم ارزش در زمان رشد رسیده بود.

همچنین به دلیل این که امتیاز واگذاری زمین به برج‌سازان و سازندگان آسمان خراش ها، اولین منبع درآمد برای مقامات محلی بود. اما این امر ضروری و اجتناب ناپذیر است، زیرا که حباب غیر مولد باید تخلیه می شد. اما مشکل این است که این امر برای تغییر واقعی پارادایم – رشد “کیفیت بالا” که خود شی آن را نظریه پردازی می کند، کافی نیست.

بسیاری از اقتصاددانان چینی معتقد هستند که برای فشار و پرتاب بعدی به سمت رفاه، انتقال منابع از بخش های دولتی و نیمه دولتی به شرکت های خصوصی ضروری می نماید. علاوه بر این، به صنایع سنگین کمتر و فناوری پیشرفته و خدمات بیشتر، و همچنین سرمایه گذاری کمتر، با ارزشی معادل ۴۴ درصد از تولید ناخالص داخلی و مصرف بیشتر، که در نرخ ۳۸ درصد ثابت شود، نیاز می باشد.

همچنین باور دارند که باید نابرابری ها کاهش یافته و ثروت با هزینه های بهداشتی و آموزشی به خانواده ها منتقل شود، زیرا فقدان یک سیستم رفاهی واقعی باعث می شود چینی ها به جای سرمایه گذاری و مصرف، شروع به پس انداز کنند.

در تمام اینها هیچ اثر و نشانه ای از فرمول های مبهم” شکوفایی مشترک” دیده نمی شود. و توضیحی که می توان داد، بار دیگر، سیاسی است: چرخش متمرکز و اقتدارگرایی شی جین که متقاعد شده است که این تنها راه تضمین آینده برای چین و حزب است و مبتنی بر کنترل مویرگی بر اقتصاد و جامعه است.شی جین خواهان قدرت هدایت منابع به سمت بخش های استراتژیک برای چالش با ایالات متحده است، چالشی که با تراشه ها شروع شد، و اعلام شد که شرکت های خصوصی باید با آن همسو شوند یا مجبور به انجام آن خواهند شد. همانطور که با حمله به امپراتوری فناوری جک ما(Jack Ma) نشان داده شد.

در عوض، تغییر پارادیم مستلزم برچیدن ساختار نهادی و قدرتی است که در طول سال ها حول آن مدل اقتصادی متبلور شده است و اثرات غیر قابل پیش بینی برای ثبات حکومت دارد. صنایع دولتی، حقوق و دستمزدهای افسانه ای، یکی از ارکان آن است، درست همانند استفاده از سیاست های رفاهی به عنوان یک ابزار کنترلی.

در پشت حملات ایدئولوژیک علیه” رفاه گرایی” به سبک غربی، با عنوان این ایده که یارانه ها برای چینی ها مناسب نیستند زیرا که آنها را به سمت “کاناپه” سوق می دهند، این ترس نهفته است که یک سیستم رفاهی واقعی به آنها خودمختاری و استقلال بیشتری اعطا می کند و این امر موجب سلب قدرت از حزب می شود.

بنابراین اکنون که اقتصاد برای جلوگیری از بی ثباتی اجتماعی نیاز به یک شوک الکتریکی دارد، به دستورالعمل قبلی باز می گردیم: اعتبار و زیرساخت بیشتر. علیرغم این واقعیت که فضا برای محرک ها بطور فزاینده ای تنگ‌تر و محدودتر می شود، با بدهی ای که بیش از ۳۰۰ درصد تولید ناخالص داخلی است و اثر بخشی ای که بطور مستمر کمتر و کمتر می شود.

البته باید توجه داشت که هیچ ناظری انتظار فروپاشی را ندارد، حکومت چین اهرم هایی را برای کنترل سرایت املاک و مستغلات دارد و به هر طریق ممکن و به هرقیمتی که باشد به هدف رشد برای سال ۲۰۲۳، یعنی نرخ ۵ درصد، دست پیدا خواهد کرد.

یکی از مشخصه ها در رهبری، عملگرایی است که در گذشته به آنها اجازه داده است خود را اصلاح کنند و بدترین پیش بینی ها را بی اثر کنند. با این حال، فرضیه ای که بسیاری مطرح می کنند، به این دلیل که شی جین به جای مشاوران عمل گرا خود را با مردان “بله قربان گو” احاطه کرده است، این است که چین در حال حاضر در حال انحطاط جمعیتی است و در حال لغزش به یک دوره طولانی رکود نیز می باشد.

درست مشابه دوران تجربه شده در ژاپن در دهه ۹۰ میلادی. اما آنچه بیش از هر چیز باید مورد توجه قرار بگیرد، این واقعیت است که چین در حالی قدم به دوران رکود می گذارد که هنوز کشوری در حال توسعه است، با درآمد سرانه کمتر از ۱۵۰۰۰ دلار، یعنی پنج برابر کمتر از آمریکا.

این سناریو دو سوال ایجاد می کند: آیا چین به اوج قدرت رسیده است؟ خیر. چین دومین اقتصاد جهان باقی می ماند اما میلیاردرها دلار سرمایه گذاری در فناوری پیشرفته، حتی اگر به تنهایی برای تضمین رشد به شیوه قدیمی کافی نباشد، در سال های آینده آن را به سمت ارتفاعات جدید صنعتی و نظامی سوق خواهد داد.

سوال دوم: واکنش شهروندان به این دگرگونی که وعده رفاه کامل را به خطر می اندازد، چگونه خواهد بود؟ آیا آنها مشروعیت رهبری را زیر سوال خواهند برد؟ پاسخ آسان نیست. زیرا کاری که شی جین انجام می دهد، در حالی که روایت قلعه محصور را جایگزین روایت رویای چینی می کند، خاموش کردن داده های منفی، خفه کردن هر صدای مستقل و افزایش حجم تبلیغات ملی گرایانه خواهد بود.

این پیامی است که طنین انداز می شود، درباره مردمی که به مقاومت خود افتخار می کنند و هنوز فقر و بی نظمی را به یاد می آورند. بسیاری ممکن است به حزب کمونیست بپیوندند: اگر نه از سر اشتیاق، به دلیل نبود جایگزین.

English

View this article in English

اشتراک گذاری این مطلب
خروج از نسخه موبایل