نوسازی اصلاحات
نوسازی اصلاحات. پس از انتخابات و در فضایی که کابینه دولت چهاردهم براساس شعار وفاق ملی بهصورت کامل تشکیل شده و وزرا در حال معرفی معاونین خود هستند، عباس عبدی از دید آسیبشناسانه نامهای را در پنجم شهریور خطاب به سیدمحمد خاتمی نوشت و در آن دو پیشنهاد بزرگ و چهار نقد را مطرح کرد که پس از انتشار این نامه، واکنشهایی را هم در پی داشت؛ واکنشهایی که منجر به این شد تا چند روز بعد پاسخی مفصل را به نقدهای مطرحشده درباره نامهاش نوشته و از دیدگاهی که دارد، دفاع کند.
عبدی و نامه به خاتمی
عباس عبدی در این نامه که با تیتر «سخنی با جناب آقای خاتمی» منتشر شده بود، در ابتدای امر علت انتشار عمومی این نامه در روزنامهای رسمی را اینگونه بیان میکند: «…تصمیم گرفتم آن را عمومی منتشر کنم، چراکه موضوع آن امری عمومی است و امید دارم که گفتوگوی عمومی در این باب بتواند بهتر راهگشا باشد.» و در ادامه آن ابتدا پیشنهاد اول خود را مطرح میکند و میگوید: «این متن را فتح بابی برای گفتوگو میدانم و امیدوارم که مباحث مشابهی با دیگر نیروها و گرایشهای سیاسی مطرح شود و ثمره آن را کشور ببرد.
این گفتوگو را در شرایط کنونی لازم میدانم، زیرا تحلیل من این است که ما وارد وضعیت تازهای شدهایم و روشها و رویکردهای گذشته پاسخگوی شرایط جدید نیست و ضرورت تغییر آن کاملاً مشهود است.»
عباس عبدی، پس از اینکه پیشنهادش را مطرح میکند، مقدمهای برای نقدهای مطرحشده مینویسد و میآورد: «بنده نقدم را نسبت به روند کلی جریان اصلاحات مینویسم که در کانون آن جبهه اصلاحات قرار دارد.
جبهه اصلاحات گرچه به لحاظ تشکیلاتی منتسب به جنابعالی نیست ولی در تصور عمومی و در واقعیتِ امر، منسوب به شما هستند.» و در ادامه وارد فضای نقد شده و اولین نقد خود را مطرح میکند: «اولین نقدی که بنده به جریان رسمی اصلاحطلبی دارم، ادبیات سیاسی غالب نزد آنان است و این را بارها در مطالب خود به صورت مستقیم و غیرمستقیم ذکر کردهام.
برای من روشن است که میان ادبیات سیاسی شما با بخشی از نیروهای سیاسی اصلاحات تباین آشکار وجود دارد، ولی در نهایت صدای کسانی بهعنوان صدای اصلی اصلاحطلبی -که در بعضی از اعضای جبهه اصلاحات نمود بارز یافته- شناخته میشود که زبانی رادیکال و مبارزهجویانه دارند؛ زبانی که بنا به تحلیل من تناسبی با مشی و راهبرد اصلاحطلبانه ندارد.
در اینجا قصد تخطئه یا رد مشی مبارزه را ندارم، ولی ادبیات آن چه درست و چه نادرست باشد، متناسب با اصلاحطلبی نیست.این رویکرد بیش از اینکه در پی اصلاح باشد، دنبال شکست دادن طرف مقابل و جایگزین شدن آن است، در دوگانه خیر و شر گرفتار است و در نتیجه، قادر به ایجاد همدلی و فهم مشترک نیست.»
او در دومین نقدی که مطرح میکند، جبهه اصلاحات را هدف خود قرار میدهد و مینویسد: «مشکل دوم آنان که تا حدی هم متأثر از مشکل اول است، فقدان رویکرد تحلیلی مؤثر و راهگشاست. فقط در همین حد اشاره کنم که چارچوب تحلیلی این افراد بیش از آنکه معطوف به آینده باشد، اسیر چارچوبهای گذشته است. تحلیلهایی که معطوف به شخصیت و روانشناسی افراد است (اغلب هم نادرست است) و به ساختارها و عوامل اجتماعی توجهی ندارد؛ تحلیلهایی که در خدمت سیاست مبارزه است و نه در خدمت فهم واقعیت. شجاعت تصمیمگیری را در زندان رفتن و روی یک موضع ایستادن و مبارزه میداند، نه انعطافپذیری و پیشبرد امور و خیر عمومی.»
در بخشی از سومین قسمت از نقدی که خطاب به خاتمی نوشته شده، عباس عبدی آورده است: «مشکل سوم این است که این جریان در حال تبدیل شدن به یک گروه بسته با رویشهای اندک و ریزشهای فراوان است.
یکی آنکه مواضع آنها (در کنار محدودیتهای رسمی) باعث شده تا نسل بعدی و جوانتر جایگزین نشوند و از طرف دیگر، حلقه روابط خودشان هم بسته و محدود به شبکه روابط دوستی و خانوادگی شده است.»
اما در همین بند، پیشنهاد دومش را هم مطرح میکند و مینویسد: «به نظرم در حال حاضر جبههبندی سنتی اصلاحطلب ـ اصولگرا سالب به انتفای موضوع شده است.
آنها بیش از آنکه رسم باشند، تبدیل به اسم شدهاند.
باید با نیروهای جدید از اصولگرایان درون ساختار قدرت و فراتر از آنان با نیروهایی که در عرصه جامعه و فراتر از هر دو جناح سنتی هستند، همفکری و همراهی و برای خروج کشور از این وضعیت اقدام و کمک کرد.»
و در پایان هم نقد چهارم خود را مطرح میکند و مینویسد: «مشکل چهارم که برآمده از مشکلات قبلی است، میرایی این جبهه با ادامه وضع موجود است. فقدان قدرت تطبیقپذیری، در کنار نگاه به گذشته و نداشتن تحلیل جامعهشناختی و غلبه پیوندهای دوستی و انتسابی به جای پیوندهای سیاسی و حرفهای موجب شده که از یک سو به دلیل رودربایستی چشم بر خطاهای یکدیگر ببندند و از سوی دیگر قادر به نوسازی و گسترش خود و نیز جذب و دفع کارآمد نیرو و فکر نیستند. نگرانی اصلی این است که نتوانند در دوران وفاق اثرگذاری مثبتی ایجاد کنند و این فرصت تاریخی را تثبیت و تعمیق بخشند.
به نظرم وظیفه همه ماست که پس از این صریحتر به نقد رفتارها و گفتارهای نادرست منسوب به این جبهه بپردازیم.»
عبدی و انتقادات
پس از اینکه نامه عبدی خطاب به سیدمحمد خاتمی، رهبر جریان اصلاحات منتشر شد، برخی اعضای جبهه اصلاحات پاسخ دادن به او را آغاز کردند.
برای مثال حسن رسولی، یکی از اعضای جبهه اصلاحات در مصاحبهای در واکنش به این نامه در ابتدا میگوید: «بهتر بود عبدی این نامه را به هیئترئیسه جبهه اصلاحات مینوشت.» و در ادامه تاکید میکند: «من به هیئترئیسه هم پیشنهاد کردم که ایشان تشریف بیاورند در جلسات رسمی مجمع عمومی اصلاحات و این باب گفتوگو باز شود. نهفقط آقای مهندس عبدی که از اصلاحطلبان صاحبنظر و شناختهشده هستند و دلسوزی ایشان و اثربخشیشان برای هیچ کسی در جریان اصلاحات پوشیده نیست، بلکه این رویکرد نسبت به سایرین هم باید باشد.
اساساً یک جریان اصلاحی پویا اگر مورد نقد و ارزیابی قرار نگیرد، نمیتواند پویایی و پایداری خودش را حفظ کند. در مقطع انتخابات سال ۱۴۰۲ هم که چند ده نفر از دوستان اصلاحطلب ایدهای را تحت عنوان «روزنهگشایی» مطرح کردند، در آن مقطع هم بهعنوان یک عضو حقیقی جبهه اصلاحات پیشنهادم این بود که کاملاً با ارائهکنندگان این ایده بهعنوان بخشی از ظرفیتهای متنوع جریان اصلاحات تعامل مشفقانه و مثبت داشته باشیم و با دعوت از این عزیزان در گذشته و امروز از برادری مثل آقای مهندس عبدی، تلاش کنیم که جریان اصلاحات به ظرفیتهای متنوع خودش بیافزاید.»
پاسخ دیگری که به عباس عبدی داده شد، از سوی سخنگوی جبهه اصلاحات بود که در مصاحبه با خبرفوری گفته بود: «عبدی میتواند هر تصمیمی بگیرد و هر فرد و تشکیلاتی را نقد کند و ما هم استقبال میکنیم اما باید بپذیرد مواضع احزاب و یک جریان سیاسی برآیند تصمیمات و نظرات تشکیلات است و نه یک نفر یا حتی یک حزب. خاتمی و سایرین در جبهه اصلاحات به نامه واکنشی نشان ندادهاند و اتفاقاً قبل از صحبتهای عبدی موضوع بازسازی گفتمان اصلاحات متناسب با شرایط امروز جامعه و ضرورت تقویت جامعه مدنی و فعالتر شدن احزاب و نهادهای مردمنهاد در دستور کار جبهه اصلاحات قرار گرفته است.»
عباس آخوندی، یکی از نامزدهای جبهه اصلاحات برای حضور در انتخابات ریاستجمهوری هم در کانال تلگرامیاش واکنشی به این نامه داشته که در بخشی از آن نوشته شده است: «جناب مهندس عبدی در یادداشتی که تحت عنوان سخنی با جناب خاتمی انتشار دادند بر این باورند که انتخابات عامل تغییر نیست.
گشایش نسبی در انتخابات ۱۴۰۳ نتیجه تغییر است و ایران وارد وضعیت تازهای شدهاست.
با مبنا قراردادن فرضیه آقای مهندس عبدی، پرسش این است که اگر پذیرفته شود که تحولی در رویکرد به نظام حکمروایی در درون قدرت رخ دادهاست، باید فهم درستی از این تحول داشت. پرسش این است که جنس این تحول، دلائل وقوع آن، ابعاد و ژرفای تحول و امکان پایایی آن و بازگشتناپذیری به وضع پیشین چیست؟»
فرهاد درویشی، دبیر دفتر سیاسی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها هم در یادداشتی مفصل به نقدهای واردشده توسط عباس عبدی پاسخ میدهد که برای مثال میتوان به این بند اشاره کرد که نوشته است: «اینکه ادعا شده است صدای غالب در میان اصلاحطلبان، صدای رادیکال و مبارزهجویانه است، معلوم نیست که دقیقاً متوجه یک فرد خاص است یا یک حزب سیاسی خاص و یا کل جریان اصلاحطلبی در کشور.
از دیدگاه آقای عبدی، کدامیک از گفتار یا کردار آقای خاتمی بهعنوان رهبر معنوی اصلاحات و یا جبهه اصلاحات، به عنوان تنها سازمان و تشکیلات قانونی و شناختهشده جریان اصلاحطلبی در کشور، مؤید مشی مبارزهجویانه و رادیکال در عرصه سیاسی کشور حداقل در دو دهه گذشته بوده است؟» و یا اینکه در قسمت دیگر آورده است: «پیروزی جناب روحانی در انتخابات ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ و پیروزی لیست امید در انتخابات ۱۳۹۴ و اخیراً پیروزی جناب پزشکیان در انتخابات ۱۴۰۳ نشانههای آشکاری بر مشی مسالمتجویانه و استفاده حداکثری از اهداف حداقلی از سوی اصلاحطلبان بوده است.»
مجموعه انتقاداتی که به عباس عبدی صورت گرفت، منجر به این شد که او در یادداشتی دیگر در مقام پاسخگویی به انتقادات برآمده و در هفده بند پاسخ منتقدانش را بدهد. برای مثال در بخشی از پاسخ خود گفته است:«من چنین ادبیاتی را محکوم نمیکنم دوستان هر طور دوست دارند انتخاب کنند.
ایراد من به آقای خاتمی است که نمیتواند با ادبیات خودش، همزمان این ادبیات نیز به ایشان منتسب باشد.
این چیزی است که قطعاً ایشان باید پاسخ دهند و اطمینان دارم که ایشان اگر نه به اندازه من، ولی کمابیش این گزاره را قبول دارند. بنابراین ما در مقام توصیف علل وضعیت ایران و ادبیات سیاسی رایج آن نیستیم. اکنون در مقام انتخاب ادبیات سیاسی مناسب و کارآمد برای اصلاحات هستیم. این نکته را هم اضافه کنم که بخشی از این ادبیات رادیکال محصول ناکارآمدی اصلاحات است که این نیروها از آن عبور کردهاند.»
از عبدی تا تاجزاده
بعد از اینکه نامه عباس عبدی خطاب به خاتمی و پاسخ او به منتقدانش منتشر شد، مصطفی تاجزاده که این روزها در زندان حضور دارد، یادداشتی بلند نوشت و در آن به تحلیل آنچه در کشور گذشته و آنچه میتواند و به عبارت دیگر بهتر است بگذرد، پرداخته بود.
بررسی این نامه و شرط و شروطی که مصطفی تاجزاده مطرح میکند کار گزارش و پرونده دیگری است اما نکته جالب توجه این است که در یک نقطه عباس عبدی و مصطفی تاجزاده فصل مشترکی در تحلیل آنچه پیش آمده دارند.
جایی که تاجزاده در یادداشتش نوشته است: «به نظر عدهای آقای [آیتالله] خامنهای اینبار، برخلاف انتخابات سالهای ۷۶ و ۹۲، «عالماً و عامداً» مسیر را برای پیروزی نامزد اصلاحطلبان هموار کرده است تا دوران جدیدی آغاز شود.» و البته در ادامه مینویسد: «من در شرایط کنونی پرسش استراتژیک را این نمیدانم که چرا رهبر به چنین تغییری دست زد یا به آن تن داد؟ و علل و عوامل تاییدصلاحیت پزشکیان و رقابتیکردن انتخابات بهطور نسبی چه بود؟ حتی این سوال را هم مهم نمییابم که آیا نسبت به چندماه قبل، تغییراتی رخ داده یا نداده است؟ پاسخ من البته مثبت است.»
اما نقطه اشتراک عبدی و تاجزاده در تحلیل شرایط موجود را میتوان در یادداشتی یافت که عبدی هفدهم شهریور در پاسخ به انتقاداتی که از او شده بود، منتشر کرد و در جایی از نامه آورد: «از سال ۹۷ به آقای خاتمی عرض کردم که در این شرایط و تا اطلاع بعدی سیاستورزی اصلاحطلبانه با رویکرد ورود به ساختار قدرت بلاموضوع است و این در تقابل آشکار با رویکرد تحلیلی دوستان در بیانیه زمستان ۱۴۰۲ است، ولی اینکه چرا از اسفند ۱۴۰۲ رسیدیم به خرداد ۱۴۰۳ به علت تغییر خطمشی حکومت بود که کاملاً هم منتظرش بودم و این را چند بار قید کرده بودم که سال ۱۴۰۳ سال ضرورت یک تغییر است و این رخ داد. طبیعی است که به رویکرد جدید باید واکنش مثبت نشان میدادیم.» و او در ادامه جملهای را مینویسد که شبیه حرف تاجزاده است:«اگر سیاست رسمی تغییری نمیکرد ما همچنان سر جای خودمان میبودیم. محتوای این نامه هم برای من هیچ چیز جدیدی نبود.»
سخن پایانی
آنچه در این گزارش مورد اشاره قرار گرفت، نگاهی اجمالی به پیشنهاد و انتقاداتی است که عباس عبدی مطرح کرده است که البته همین بررسی میتواند دو سوال مهم را ایجاد کند:
۱- یکی از حرفهایی که اپوزیسیون جمهوری اسلامی و معتقدان عبور از جمهوری اسلامی میزنند این است که اصلاحطلبان مهره سیستم و سوپاپ اطمینانی هستند که در زمانی که اوضاع در آستانه بحرانی شدن است، فعال شده و مانع از گستردهتر شدن بحران میشوند.
دیدگاهی که براساس آن شاید بتوان گفت که حضور و انتخاب مسعود پزشکیان هم براساس همین است.
حال بیان این جمله از سوی عباس عبدی که نوشته است: «اگر سیاست رسمی تغییری نمیکرد ما همچنان سر جای خودمان میبودیم. محتوای این نامه هم برای من هیچ چیز جدیدی نبود.» آیا نمیتواند به گونهای تایید همان نظری باشد که معتقدان به براندازی دارند؟
۲- یکی از نکاتی که در نامه عباس عبدی به خاتمی مورد اشاره قرار گرفته این است که تصمیمات جبهه اصلاحات خواهناخواه به نام خاتمی نوشته میشود. سوالی که اینجا ایجاد میشود این است که آیا در مدت اخیر و طی سه سال و چند ماه که از عمر جبهه اصلاحات میگذرد آیا خاتمی در مسیری برخلاف جبهه اصلاحات حرکت کرده است؟ در انتخابات مجلس دوازدهم غیر از این بود که خاتمی هم مانند جبهه اصلاحات برخورد کرد و پای صندوق رای نرفت؟
پس از آن و با برگزاری زودهنگام انتخابات ریاستجمهوری هم که خاتمی رسماً گفت از تصمیم جبهه اصلاحات حمایت خواهد کرد، شاید نتیجه همین تصمیمها موجب شد که فرصتی برای همراهی اصلاحطلبانی که تحت عنوان جبهه اصلاحات حضور دارند، فراهم شود و ممانعتی از حذف آنها برای این انتخابات انجام گیرد.
English
View this article in English